حیدر علی جون 19/9/92
یامَن اِسمُهُ دَوا وَ ذِکرُهُ شَفاء
بنام خداوند شفا دهنده
پسرم حیدر علی جون عزیز بابایی(١٩/٩/٩٢)
دقیقا"سه شنبه ساعت یازده ظهر به بعد بودکه سرفه میکردی و حال خوشایندی نداشتی !!! شربت سرفه مادرت بهت
دادوکمی خوب شدی و همانروزساعت 3شب بود که با گریه بیدار شدی و مامانی میخواست بهت شیر بده که تو نمیخوردی و فقط گریه میکردی و همینطور اشک میریختی چشمات قرمز شده بودند من و مامانی ترسیده بودیم که چت شده یکدفه اینطوری شدی ،!!!مامانی به من گفت که بریم پایین پیش مامان بزرگ ،خوب پاشدیم وتورو با پتو پیچوندیم و رفتیم پایین پیش مامان بزرگ،
پیش مامان بزرگ کمی آروم شدی و کمی میخوابیدی و بعد از 10 ،15 دقیقه دوباره شروع به گریه کردن میکردی وتا صبح همینطور سرفه و بینیت میگرفت و سینة خش خش میکرد و کمی هم تب داشته ی صبح شد که من رفتم اداره و مامانی با مامان بزرگ بردنت دکتر که شربت و شیاف به تو داده بود
همچنان گریهات ادامه داشت تا بعد از ظهر نوبت دکتر گرفتم و من و مامانی ساعت 6 بعداز ظهر رفتیم
مطب خانم دکتر عصارزادگان متخصص اطفال ، مطب شلوغ بود و بعد از 20 دقیق ما را صدا کرد رفتیم داخل بعد از سلام و خسته نباشید به دکتر ،دکتر به مامانی گفت بچه رو بزارید روی تخت ،
مامانی تو رو روی تخت گذاشت دکتر میخواست معاینت بکنه که تو شروع به گریه کردن کردی
بعد از معاینه خانم دکتر گفت : برید سونگرافی انجام بدید اورژانسی رفتیم سونگرافی بعد مامانی رفت پیش دکتر عطایی فر متخصص رادیولوژی که تو خیلی گریه کردی و مامانی هم گریه کرد . خلاصه جواب رو گرفتیم و برگشتیم پیشه خانم دکتر ،جواب رو بهش دادیم گفت خدا رو شکر که مشکلی ندارد و فقط گوشاش عفونت کرده و کمی ریه هاش،
خب بعد خانم دکتر دارو داد که خدا رو شکر حالا حالت خوب شده عزیزم
الحمد الله رب العالمین
خیلی خیلی دوستت داریم باباجون مامان جون